آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

باغ پرندگان

  سلام به همگی ببخشید کامنتای پست قبلیو دیرجواب دادیم.جای شما خالی چندروزی رفته بودیم مسافرت  جنوب. این عکسا مربوط می شه به هفته سوم شهریور که جمعه صبح ساعت 7 ازخواب بیدارشدیم وساعت 8 رفتیم دنبال خاله اینا وبه اتفاق رفتیم باغ پرندگان.دیدن عکسای اون فصل تواین هوای سردپاییزی خالی ازلطف نیست ویسرشارازیک حس گرمه.               ساعت 8:45 بودکه به محل رسیدیم وتقریبا جزء 4خانواه ایی بودبم که اونجا حضورداشتن.ماشینو توپارکینگ باغ پارک کردیم وباوسایل نقلیه مربوطه تا ورودی باغ  رفتیم.حسن سحرخیزی اینه که باغ مختص 4 ،5 خانواده بود وبه راحتی می شد همه پرنده هاروازنزدیک ...
25 آذر 1392

خراب کاریهای آرتین

می تونید حدس بزنید این چیه؟  این TV خونه ماست که دیشب من توکسری ازثانیه باپرتاب مجسمه فلزی برج ایفل که توصفحه می بینید، ازهم متلاشیش کردم والان فقط حکم رادیو روداره. مامان بیرون رفته بود وقتی برگشت بابا آروم دربو بازکردوبه مامان گفت خونسردی خودتو حفط کن وآروم باش،مامان اولش کلی ترسید ونگران شد ولی وقتی قضیه روفهمیدهیچ واکنشی نشون ندادوکاملا شوکه شدوآروم یک جانشست منم که عین خیالم نبود مگه چیه یک مدل بالاترشو می خریم هم جدیدتره هم پیشرفته تر دقیقا امروزصبح بود که مامان وبابا درمورد خرید TV اتاق من،مدلش واندازش وجای نصبش صحبت  می کردن  ولی فکرکنم الان مجبورن یکی برای خودشون بخرن   &n...
16 آذر 1392

پارک چیتگر - پارک نهج البلاغه

 مامان حسابی سرش شلوغه وتفریخات وکارای منم آنلاین تغییر می کنه ،پس بعضی موقع مجبوره پستا روتو هم ادغام کنه  ویک مجموعه تشکیل بده وآپ کنه. گفته بودم با خونه نشستن میونه ای نداریم وروزای تعطیلو اکثرا بیرونیم.به خصوص زمستون که مامان وبابا معتقدن  بااین سبک زندگی وخونه های آپارتمانی ما باید بیشترتومعرض نور مستقیم خورشید باشیم تادچارکمبودویتامین D  وراشیتیسم نشیم . پارک چیتگر  من ذاتا رزمی کارواکروباتیک بازم،باز این مربیا می گن سنم کمه وآسیب می بینم درحال پرش ازمانع عاشق کاجا ی کوچولوشده بودم وسعی می کردم همشون رو یکجاجمع کنم  درحال ارتباط باتوپ رنگارنگم  ...
12 آذر 1392

چشم پزشکی ،ورزش،حمایت ازحیوانات وتصمیمات مامان وبابا

  دیروزبه اتفاق بابا ومامانم برای معاینه چشم به چشم پزشکی رفتیم .من قبل رفتن چندبسته کاکائو خورده بودم وکلاانرژی ازم فوران می کرد. درابتداورود به مطب با شال وکلاه وکاپشن ولباس گرم وتجهیزات کامل وارد شدم وچنددقیقه ایی یکباریک دونه از لباسا رو کم می کردم ودرنهایت با یک بلوزوساق شلواری ازمطب خارج شدم. آقای دکترچشمای منو به طورکامل معاینه کرد که خداروشکرهیچ مشکلی نداشتن.درسته اولش تومطب شیطونی کردم ولی همکاریم بادکتر خوب وموردقبول بود ولی عالی نبود.آخه همه چیزبرام تازگی داشت وحس کنجکاویم گل کرده بود. دوستای گلم اگه شماهم تاحالا چم پزشک نرفتید برای معاینه اقدام کنیدوتنبلی چشمو جدی بگیرید   تصمیمات واقدامات ...
5 آذر 1392

جبهه

شهریورومهرپیک کاری مامان بود وحجم فعالیتهای مامان خیلی زیاد،برای همین کلی مطالب راجع به این دوماه داریم  که به تدریج آپ می کنم البته دیدن حال وهوای اون روزا تواین هوای سرد خالی ازلطف نیست. این موضوع مربوط به مهرماه می شه  یک روزعصر بابا جونم که من بهش می گم بابا کوه(به خاطراینکه یک کوهنورده حرفه ایی)به مامان زنگ زد وگفت به مناسبت هفته جنگ یک محیط جذاب ومهیج  برای بچه هابه سبک جبهه شبیه سازی کردن که اگه بچه هارواونجاببریم خالی ازلطف نیست. مامانم تند وسریع وسه سوت وسایلو آماده کردوبایک کوله خوراکی وتجهیزات کامل ما روبه اونجا برد.بابایی ام بعداز1 ساعت به ماملحق شد وکلی ماروخوشحال کرد. محیط کاملا خاکی وآبی ...
1 آذر 1392
1